م
مَئجِه: نرده چوبی که گرد باغچه کشند.
مُ: من، اول شخص مفرد.
مَئجِه: نرده چوبی که گرد باغچه کشند.
مَئْدِزما: موجودی افسانهای و کریه، کنایه از اشخاص بدمنظر و مرموز.
مارتول/ مارتولِه: مارمولک.
ماسْتینه/ ماسْدینه: ماستی که داخل مشک ریزند و آب آن برود.
ماغَش در اومده: کسی که به چیزی خیلی نگاه کند.
مافی: پُرخور.
ماقّارّو: جانوری سوسکمانند که پرهای خوشرنگی دارد.
ماگُوْ: ماده گاو.
مال: حیواناتی که در تملک باشند و عموم اموال بطور کلی.
مالبَند: وسیلهای چوبی که با آن باری را پشت حیوان بندند.
مالِه: تخته چوبی که با آن زمین را بعد از شخم صاف کنند، و نیز چوبی که به همین منظور به دنبال گاو بسته شود.
مامِلُن: انگوری دانه درشت و سبز و بسیار شیرین.
مانْگین: بیریخت.
مایِه: هر حیوان ماده.
مِتُرشِه: میتُرشد.
مُتِنجینِه: نوعی غذا.
مِچُّکِه: میچکد.
مَخسَرِه: مسخره، دستانداختن و تحقیر کردن.
مَد: مخفف محمد.
مَدبَخت: جایی که در آن نان پزند.
مَرتیکِه: خطاب محبتآمیز به مردان.
مُرچُلُغ: گیاهی صحرایی که پیاز آن شیرین و خوردنی است.
مَردخونِه: اطاق استراحت در آسیاب.
مَردَکِه: ? مَرتیکِه.
مَرز: زمینی که اطراف آنرا بالا برند تا آبگیر شود.
مرزبند: ? پانهگر.
مَرغ: گیاهی صحرایی.
مُروار: درختی با چوب سخت.
مَرِّه: صدای میش.
مَزغاله: سوراخی کوچک که در دیواری بکنند و چیزهای کوچک بدان نهند.
مُشتولِه/ مُشدولِه: چوب کوچکی که در مشت گیرند و اُوْجار را هدایت کنند.
مَشدِه: ظرفی که لبالب پر شده.
مُغُشِّر: لپهای که از نخود سیاه درست شود.
مَلِخاکی: کسی که زیاد خاکی شده باشد.
مَلغونِه کردن: مسخره کردن.
مَلِمورتی/ مَلَمورتی: حرفهای بیخود.
مَلْوِه: کُپِّه خاکی که آنرا مرز میان دو زمین کنند.
مَلیچ: گنجشک.
مَلیچِّه: اشاره کردن به گنجشک.
مُنُ: من را، مرا.
مَنَخ: کسی که گندم و جو پاک کند.
مُنُم: من هستم، منم، من هم.
مَوال: کِناراُوْ، مستراح، ضروری.
مُوْبُرّی: بریدن شاخههای اضافی درخت مُوْ/ انگور.
مورچولِه: ظرفی برای نگهداری روغن.
مورچه: نوعی گیاه خودرو که بیشتر در باغها روید و از برگ آن آش پزند.
مورْچینِه: مور، مورچه.
مورْچینِهسُوارِه: مورچه بزرگ و پا بلند.
مورولِّه: کَندولِه کوچک، محفظهای که از گِل سازند و بدان گندم و آرد ریزند.
موسموس کردن: از روی نظری در اطراف چیزی پرسه زدن.
موسورِه: جانوری صحرایی.
مولوم: چیزی که نه گرم و نه سرد باشد.
مونده نباشی: خسته نباشی، ناتوان نباشی، خطابی در احوالپرسی و تشویق.
موندِه: مانده، خسته.
مَهتابی: ایوانی مهتابگیر که جلوی اطاق سازند.
میاَلِه: میگذارد، اجازه میدهد، میپذیرد.
میانْروز: ظهر، نیمروز.
میپّاد: میپاید، به دقت نگاه میکند.
میپُّلوچونِه: میپیچاند، سفسطه میکند.
میپُلّوسِّه: کسی که خودش را لوس کند و به دیگری نزدیک کند.
میپِلِّه: در خاک غلت میزند، کنایه از پرسه زدن و انجام کارهای سطحی و سرسری.
مِیْتَبخانِه: مکتبخانه.
میتِلِّه: لِه میشود.
میتیزانِه: لگد میزند.
میتیکُم: میلرزم، سردم است.
میخواد چُوْنِه؟: میخواهد چکار؟
میخوای چووْنی؟: میخواهی چکار؟
مِیخوش: میوه یا خوراکی که ترکیبی از طعمهای شیرین و ترش باشد.
میزان: ترازوی بزرگ.
مِیزِلُن: انگوری که برای خشک کردن در جلوی آفتاب ریخته باشند.
میغُرچونِه: آنقدر تاب میدهد تا پاره شود، و نیز کنایه از کسی که آنقدر اختلافی را دامن زند تا به نزاع و جدایی کشیده شود.
میغُلّونِه: میشلد.
میفتِه: میافتد.
میکَّنَد و باد میده: شلوغ و هیاهو کردن.
میکوفِّه: میکوبد.
مُیور: پارچهای مشکی برای شلوار زنانه.
میهو: گیاهی صحرایی.
ن
نابَند: وسیلهای در پخت نان.
ناد: نهاد، گذاشت.
نادُم: نهادم، گذاشتم.
ناشْتایی: صبحانه.
نافور: از بین رفتن.
ناقالْدی/ کوسِهناقالْدی: نمایشبازیای که در روز چهلم زمستان برگزار میشد.
ناکُن: نکن.
نالَت به هف خانه بره: صدای نالهات به هفت خانه رود، نوعی نفرین.
نانگیر/ نانگیرِه: پارچهای که هنگام در آوردن نان از تنور در دست گیرند.
ناوَندِه: وسیلهای که با آن نان در تنور زنند.
ناهاراُوْ: اصطلاحی برای تشخیص وقت، حدود ساعت ده صبح.
نَبید: نبود.
نَتَنزی (نطنزی؟): آدم سبک.
نخوداُوْ: خوراکی از نخود که در آب پزند.
نَربُز: بز نر چند ساله.
نَردُنگ: نردبام.
نرمهبارون: باران ملایم.
نَرّومایَه: دکمه فشاری لباس.
نَرِّهخَر: خر نر.
نَرّیون: اسب نر.
نِشاندِه: قطعهای در اُوْجار.
نَشْت/ نَشْد: نگذاشت، قرار نداد، اجازه نداد.
نِشدُم: نشستم.
نِشدِه: نشسته.
نَشوندِه: مشک را هنوز تکان نداده.
نَعْل آمدن: ساییده شدن تخت گیوه که نیاز به نَعل کردن داشت.
نِغِّه: صدایی که بر اثر فشار دادن کسی در آید.
نُکِّمُهچید: بیمحلی کرد.
نِکِّه: نفسزدن تند بر اثر حمل بار سنگین یا کار سخت.
نَل: نگذار، قرار نده، اجازه نده.
نُمزِهکُنُن: نامزدکنان، مراسم نامزدی.
نُنآستین: آستینی از پارچه ضخیم که زنان به وقت نان پختن به دستشان کنند.
نَندایی: مادر بزرگ مادری، مادر دایی.
نُندُن: ناندان، محفظهای گلی که در آن نان گذارند.
نَندی: نوعی گهواره.
نُنْگیر: پارچهای که در دست گیرند و نان از تنور در آورند.
نوبَر: ماده گاو دو ساله.
نوبَری: چیزی که تازه به دست آمده باشد.
نوزِّه: ناله ضعیف سگ.
نونتَلِه: کسی که فقط در ازای غذا کار کند و مزد نگیرد.
نُوِّه: وسیلهای چوبی و ظرفمانند برای حمل گِل به بام.
نُُوِّهکِش: کسی که با تُوِّه گِل به بام برد.
نِه: نه، خیر.
نِیخَلّون: چوب کوچکی با میخی بر سر که با آن بر گردن خر زنند تا تند رود.
نِیْدی: ندیدی.
نیشدِه/ نیشتِه: نشسته.
نیمِه: واحد جمعآوری وَرَک.
نیِّه کردن: با نِیخَلّون بر گردن خر زدن