پایگاه اطلاع رسانی روستای فارسیجان

پایگاه اطلاع رسانی روستای فارسیجان

ایجاد پایگاه اطلاع رسانی روستای فارسیجان توسط عباس محمدخانی
پایگاه اطلاع رسانی روستای فارسیجان

پایگاه اطلاع رسانی روستای فارسیجان

ایجاد پایگاه اطلاع رسانی روستای فارسیجان توسط عباس محمدخانی

ادامه واژه ها واصطلاحات فراهان (حرف گ تا حرف م)

گ

گِرِه: اندازه‌ای برابر با عرض چهار انگشت بسته.

گِرِه‌بَستَنِه: بُغچه، پارچه‌ای که چیزی در آن نهند و گوشه‌هایش را گره زنند.

گز کردن: طول چیزی را اندازه گرفتن، و نیز راه رفتن.

  

گاگا: کشمش.

گالینِه: شخص کثیف.

گُت: چاله مخصوص آیه‌بازی.

گُت‌گیرُم: خطابی در مقام سرزنش، «به گُه بگیرُمِت».

گُرّ: یک قسمت زمین وَرَک‌زار.

گُرداله: قلوه، کلیه.

گِر: گوسفند تازه زاییده.

گِردِه/ گِردِه‌چُن: قطعه‌ای در چُن (خرمنکوب).

گُردِه: پشت و شانه? انسان یا حیوان.

گِر کردن: پارس کردن مداوم و سخت و دسته‌جمعی سگ‌ها.

گُرگاگُرگی: زور به زوری، چیزی را به زور گرفتن.

گُرگی کردن: شیطنت کودکان.

گرّوس: گیاهی صحرایی که پیاز گرد شیرین دارد.

گُرومِّه کردن: تنوری که خوب بسوزد.

گِرِّه داشتن: بچه‌ای که زیاد گریه ‌کند.

گِرِه: اندازه‌ای برابر با عرض چهار انگشت بسته.

گِرِه‌بَستَنِه: بُغچه، پارچه‌ای که چیزی در آن نهند و گوشه‌هایش را گره زنند.

گز کردن: طول چیزی را اندازه گرفتن، و نیز راه رفتن.

گَل: گلو، و نیز چند نفر که زیاد با هم حرف می‌زنند «فلانی‌ها دارند گَل می‌کنند»، و نیز دیواره چاه.

گُل‌بونِه/ گُل‌رونِه: گیاهی خودرو و کوهی که از آن مربا کنند.

گِلاره: چشم.

گُلبِه: هواکش تنور.

گُلِ‌بهار: نیمه بهار.

گُلِ‌تابستان: نیمه تابستان.

گُلخَن: دودکش حمام.

گُلِ گُرگ: گیاهی صحرایی.

گِلگیر: کسی که هنگام حفر چاه گونی را از چرخ ‌گیرد و خالی ‌کند.

گُلِ‌مولا: خطاب احترام به درویشان.

گِلّوندَن: غلطاندن.

گُلِه: تکه‌ای از زمین، «این گُلِه خاک خوبی دارد».

گِلِّه: دانه انار و انگور.

گِلِه‌پَرتو: پرتاب کردن.

گَلِه‌گَلِه: دسته‌دسته

گَل‌هُنّاق: بیماری خُناق در گلو.

گِلّیدَن: حرکت هر چیز گرد.

گِلیم‌کهنه‌ای: نوعی گلیم که  از رشته‌های لباس کهنه بجای نخ پشمی استفاده شود.

گِلینَک: تگرگ.

گُمَز: گنبد، طاق خشتی گرد، برخلاف سیز/ سیزُن که بیضوی است.

گَندِل: گیاهی صحرایی.

گَندِلِه: کثیف.

گندم‌چین: دِسغاله مخصوص چیدن گندم.

گندم‌شادونِه: مخلوط گندم‌شیر و شاهدانه که بو داده باشند.

گندم‌شیر: گندم پوست‌کنده که در شیر خیسانده و در آفتاب خشک شده باشد.

گُندِلِه: هر چیز کروی شده و توپ‌مانند.

گُندِه: چونه خمیر، و نیز قطعه‌ای در اُوْجار.

گواله: دودکش.

گُوْ به گُوْ: گاو به گاو، به اشتراک گذاشتن گاوها برای شخم زمین.

گُوْخُن: مقدار زمینی که گاو در هنگام شخم‌زدن برود و بر‌گردد.

گُوْدونِه: دانه‌ای مانند ماش.

گورون: پیاپی.

گُوْرُن: چوبی به اندازه عصا و میخی بر سر که با آن گاو ‌رانند.

گورِّه‌باد: گردباد.

گورِه‌ماست: غذایی از ترکیب شیر و ماست.

گورّیدن: سردرگم شدن نخ کلاف، و نیز کنایه از اشخاصی که در جایی شلوغ در هم شده‌ باشند.

گوساله‌گُوِ کیه؟: گاو و گوساله کیه؟ کنایه از پرسیدن تبار و اصل و نسب کسی.

گوش‌بَدی: گوش بده.

گوشت‌اُوِّه: گوشتی که در هاون بکوبند و با آب و فلفل و زردچوبه و نمک بجوشانند و بخورند.

گوش‌جِِرِّه: پیچاندن و فشردن گوش.

گوش‌جِِرِّه‌بازی: نوعی بازی کودکان.

گوش‌کو: گوشت‌کوب.

گوشِه: قطعه‌ای در اُوْجار و چُن (خرمنکوب).

گوگ‌بازی: نوعی بازی.

گُوْگِل: مجموع گاو و خر که با هم به چرا برند.

گُوْگِلبُن: چراننده گاو و خر.

گُوْگِلِّه: طفلی که چهار دست و پا راه برود.

گولوگولو: خطابی برای صدا کردن و نوازش گاو.

گولِّه: تیر تفنگ و هر چیز گرد.

گولِّه‌پنبه: پنبه باز نشده.

گولِّه‌سَرّک: گیاهی صحرایی که بر ساقه آن شِکَرتیغال پدید آید.

گُوْمَلیچ: ملیچ سیاه.

گونَک: نوعی تنبوشه، استوانه کوچک سفالی که سر هم کنند و به واسطه آن جوی آب را از زیر ساختمان عبور دهند.

گُوْهَن: گاوآهن، وسیله آهنی تیزی که کون‌اُوْجار را در آن کنند و زمین را شخم کنند.

گُوْیار: کسی که با گاو زمین را شخم کند.

گیبْدول: نوبت اولی که گندم را خالی کند در آسیا.

گیجین: جای پاشنه در.

گیچی‌گیچی: خطابی برای صدا کردن و نوازش کردن.

ل

 

لا: آره، بله.

لانْجین/ لانْجینِه: ظرف سفالی شبیه تشت که درون آن خمیر سازند.

لانُْجین‌چِه: لانجین کوچک.

لانْجین‌ْ‌تَخت: لانجین بزرگ.

لانِه‌رو: سگ‌های کوچکی که بتوانند وارد لانه روباه شوند.

لاهِن: وسیله‌ای که با آن اُوْجار یا چُن را به یو (یوغ) وصل کنند.

لایْن: ? لاهن.

لَبِلو شدن: سرنگون شدن.

لَتِّه: خمیر و گل.

لَتِّه‌لَتِّه: تکه‌تکه.

لِرت زدن: زنی که زیادی به جایی رود.

لِرتو: زن دور خانه‌گرد.

لُرکُش: نوعی انگور.

لِشْت: زبان مالید.

لِشتَن: لیسیدن، با زبان پاک کردن.

لَعل: انگوری خوشمزه با دانه‌های گرد و درشت.

لُغّّوندن: لقمه بزرگ برداشتن و با سرعت خوردن.

لُغِّه: مقدار کمی وَرَک.

لَغِّه‌تیزون: خری که دائم لگد زند، و نیز کنایه از کسی که دائم بدخلقی کند.

لَغِّه‌زدن: با پا لگد زدن انسان یا حیوان.

لُک‌لُکُنِه: از کسی بیجا چیزی گرفتن، باج‌گیری.

لِک‌ولِک: آرام کار کردن.

لُکِّه: خری که بد راه رود و سوار را تکان دهد.

لَلِه کردن: نشانه کردن، هر خط یا نشانی که در ازای خرید به چوب‌خط زنند.

لَمْپا: چراغ شیشه‌دار.

لُمیدن: لم دادن.

لِنجِه‌لِنجِه: گوشت خرد شده.

لُندور: آدم گنده بی‌خاصیت.

لِنگَری: ظرف غذای بزرگ‌تر از بشقاب.

لو: گیاهی صحرایی، چمن وحشی.

لُوْ: لب، لبه، اعم از لب تندور (تنور) و لب بام و لب ظرف و لب جوی و امثال آنها.

لُوْپُشت: لاک‌پشت.

لوطّی: نوازندگان ساز و دهل.

لوکِّه: پنبه‌ای که دانه آن جدا نشده باشد.

لولَنگ: ظرف سفالی به شکل آفتابه، و نیز آفتابه.

لُوْلُوْئَک: پیچک، گیاهی که برگش برای رفع سرفه و پخت آش بکار می‌رفت.

لولِه: صدای گرگ.

لُوِّه کردن: دوغاب گِل را به دیوار خانه پاشیدن.

لیچِّه: دست یا پا که زیر چیزی رود و له شود.

لیس‌پَس‌لیس: به گونه‌ای دیگر.

لیسِه: مسمومیت.

لیفِه: بالای شلوار که بند از آن عبور کند.

لیل: آب دهان که زیادتر از معمول باشد.

لیل‌اُوْوی: کسی که آب دهانش بریزد.

لیواس: ? روباس.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد