گ
گِرِه: اندازهای برابر با عرض چهار انگشت بسته.
گِرِهبَستَنِه: بُغچه، پارچهای که چیزی در آن نهند و گوشههایش را گره زنند.
گز کردن: طول چیزی را اندازه گرفتن، و نیز راه رفتن.
گاگا: کشمش.
گالینِه: شخص کثیف.
گُت: چاله مخصوص آیهبازی.
گُتگیرُم: خطابی در مقام سرزنش، «به گُه بگیرُمِت».
گُرّ: یک قسمت زمین وَرَکزار.
گُرداله: قلوه، کلیه.
گِر: گوسفند تازه زاییده.
گِردِه/ گِردِهچُن: قطعهای در چُن (خرمنکوب).
گُردِه: پشت و شانه? انسان یا حیوان.
گِر کردن: پارس کردن مداوم و سخت و دستهجمعی سگها.
گُرگاگُرگی: زور به زوری، چیزی را به زور گرفتن.
گُرگی کردن: شیطنت کودکان.
گرّوس: گیاهی صحرایی که پیاز گرد شیرین دارد.
گُرومِّه کردن: تنوری که خوب بسوزد.
گِرِّه داشتن: بچهای که زیاد گریه کند.
گِرِه: اندازهای برابر با عرض چهار انگشت بسته.
گِرِهبَستَنِه: بُغچه، پارچهای که چیزی در آن نهند و گوشههایش را گره زنند.
گز کردن: طول چیزی را اندازه گرفتن، و نیز راه رفتن.
گَل: گلو، و نیز چند نفر که زیاد با هم حرف میزنند «فلانیها دارند گَل میکنند»، و نیز دیواره چاه.
گُلبونِه/ گُلرونِه: گیاهی خودرو و کوهی که از آن مربا کنند.
گِلاره: چشم.
گُلبِه: هواکش تنور.
گُلِبهار: نیمه بهار.
گُلِتابستان: نیمه تابستان.
گُلخَن: دودکش حمام.
گُلِ گُرگ: گیاهی صحرایی.
گِلگیر: کسی که هنگام حفر چاه گونی را از چرخ گیرد و خالی کند.
گُلِمولا: خطاب احترام به درویشان.
گِلّوندَن: غلطاندن.
گُلِه: تکهای از زمین، «این گُلِه خاک خوبی دارد».
گِلِّه: دانه انار و انگور.
گِلِهپَرتو: پرتاب کردن.
گَلِهگَلِه: دستهدسته
گَلهُنّاق: بیماری خُناق در گلو.
گِلّیدَن: حرکت هر چیز گرد.
گِلیمکهنهای: نوعی گلیم که از رشتههای لباس کهنه بجای نخ پشمی استفاده شود.
گِلینَک: تگرگ.
گُمَز: گنبد، طاق خشتی گرد، برخلاف سیز/ سیزُن که بیضوی است.
گَندِل: گیاهی صحرایی.
گَندِلِه: کثیف.
گندمچین: دِسغاله مخصوص چیدن گندم.
گندمشادونِه: مخلوط گندمشیر و شاهدانه که بو داده باشند.
گندمشیر: گندم پوستکنده که در شیر خیسانده و در آفتاب خشک شده باشد.
گُندِلِه: هر چیز کروی شده و توپمانند.
گُندِه: چونه خمیر، و نیز قطعهای در اُوْجار.
گواله: دودکش.
گُوْ به گُوْ: گاو به گاو، به اشتراک گذاشتن گاوها برای شخم زمین.
گُوْخُن: مقدار زمینی که گاو در هنگام شخمزدن برود و برگردد.
گُوْدونِه: دانهای مانند ماش.
گورون: پیاپی.
گُوْرُن: چوبی به اندازه عصا و میخی بر سر که با آن گاو رانند.
گورِّهباد: گردباد.
گورِهماست: غذایی از ترکیب شیر و ماست.
گورّیدن: سردرگم شدن نخ کلاف، و نیز کنایه از اشخاصی که در جایی شلوغ در هم شده باشند.
گوسالهگُوِ کیه؟: گاو و گوساله کیه؟ کنایه از پرسیدن تبار و اصل و نسب کسی.
گوشبَدی: گوش بده.
گوشتاُوِّه: گوشتی که در هاون بکوبند و با آب و فلفل و زردچوبه و نمک بجوشانند و بخورند.
گوشجِِرِّه: پیچاندن و فشردن گوش.
گوشجِِرِّهبازی: نوعی بازی کودکان.
گوشکو: گوشتکوب.
گوشِه: قطعهای در اُوْجار و چُن (خرمنکوب).
گوگبازی: نوعی بازی.
گُوْگِل: مجموع گاو و خر که با هم به چرا برند.
گُوْگِلبُن: چراننده گاو و خر.
گُوْگِلِّه: طفلی که چهار دست و پا راه برود.
گولوگولو: خطابی برای صدا کردن و نوازش گاو.
گولِّه: تیر تفنگ و هر چیز گرد.
گولِّهپنبه: پنبه باز نشده.
گولِّهسَرّک: گیاهی صحرایی که بر ساقه آن شِکَرتیغال پدید آید.
گُوْمَلیچ: ملیچ سیاه.
گونَک: نوعی تنبوشه، استوانه کوچک سفالی که سر هم کنند و به واسطه آن جوی آب را از زیر ساختمان عبور دهند.
گُوْهَن: گاوآهن، وسیله آهنی تیزی که کوناُوْجار را در آن کنند و زمین را شخم کنند.
گُوْیار: کسی که با گاو زمین را شخم کند.
گیبْدول: نوبت اولی که گندم را خالی کند در آسیا.
گیجین: جای پاشنه در.
گیچیگیچی: خطابی برای صدا کردن و نوازش کردن.
ل
لا: آره، بله.
لانْجین/ لانْجینِه: ظرف سفالی شبیه تشت که درون آن خمیر سازند.
لانُْجینچِه: لانجین کوچک.
لانْجینْتَخت: لانجین بزرگ.
لانِهرو: سگهای کوچکی که بتوانند وارد لانه روباه شوند.
لاهِن: وسیلهای که با آن اُوْجار یا چُن را به یو (یوغ) وصل کنند.
لایْن: ? لاهن.
لَبِلو شدن: سرنگون شدن.
لَتِّه: خمیر و گل.
لَتِّهلَتِّه: تکهتکه.
لِرت زدن: زنی که زیادی به جایی رود.
لِرتو: زن دور خانهگرد.
لُرکُش: نوعی انگور.
لِشْت: زبان مالید.
لِشتَن: لیسیدن، با زبان پاک کردن.
لَعل: انگوری خوشمزه با دانههای گرد و درشت.
لُغّّوندن: لقمه بزرگ برداشتن و با سرعت خوردن.
لُغِّه: مقدار کمی وَرَک.
لَغِّهتیزون: خری که دائم لگد زند، و نیز کنایه از کسی که دائم بدخلقی کند.
لَغِّهزدن: با پا لگد زدن انسان یا حیوان.
لُکلُکُنِه: از کسی بیجا چیزی گرفتن، باجگیری.
لِکولِک: آرام کار کردن.
لُکِّه: خری که بد راه رود و سوار را تکان دهد.
لَلِه کردن: نشانه کردن، هر خط یا نشانی که در ازای خرید به چوبخط زنند.
لَمْپا: چراغ شیشهدار.
لُمیدن: لم دادن.
لِنجِهلِنجِه: گوشت خرد شده.
لُندور: آدم گنده بیخاصیت.
لِنگَری: ظرف غذای بزرگتر از بشقاب.
لو: گیاهی صحرایی، چمن وحشی.
لُوْ: لب، لبه، اعم از لب تندور (تنور) و لب بام و لب ظرف و لب جوی و امثال آنها.
لُوْپُشت: لاکپشت.
لوطّی: نوازندگان ساز و دهل.
لوکِّه: پنبهای که دانه آن جدا نشده باشد.
لولَنگ: ظرف سفالی به شکل آفتابه، و نیز آفتابه.
لُوْلُوْئَک: پیچک، گیاهی که برگش برای رفع سرفه و پخت آش بکار میرفت.
لولِه: صدای گرگ.
لُوِّه کردن: دوغاب گِل را به دیوار خانه پاشیدن.
لیچِّه: دست یا پا که زیر چیزی رود و له شود.
لیسپَسلیس: به گونهای دیگر.
لیسِه: مسمومیت.
لیفِه: بالای شلوار که بند از آن عبور کند.
لیل: آب دهان که زیادتر از معمول باشد.
لیلاُوْوی: کسی که آب دهانش بریزد.
لیواس: ? روباس.