پایگاه اطلاع رسانی روستای فارسیجان

پایگاه اطلاع رسانی روستای فارسیجان

ایجاد پایگاه اطلاع رسانی روستای فارسیجان توسط عباس محمدخانی
پایگاه اطلاع رسانی روستای فارسیجان

پایگاه اطلاع رسانی روستای فارسیجان

ایجاد پایگاه اطلاع رسانی روستای فارسیجان توسط عباس محمدخانی

ادامه واژه ها واصطلاحات فراهان (حرف د تا حرف ش)

 ر

راحَتی: قیف.

رِچ: جاده بسیار باریک که بجایی نمی‌رسد.

رَزِه: زُلفِین، زنجیری که به چفت در بسته شود، و نیز طناب رخت.

  

رَفِه: تاقچه بالای دیوار.

رِقِّل‌اُوْ/ رقِلّو: گِل خیلی شُل.

رِکِلّه: نوعی قاپّ‌‌بازی

رَمّوک: خر یا اسب رَم‌کننده و کنایه از آدم ناز‌دار.

رُن: قطعه‌ای در چُن (خرمنکوب).

رُنگ: مسیر آب بزرگ، برخلاف جو که مسیر آب کوچک است.

رُوْ: شُل.

روباتّی: بی‌رودربایستی.

روباس: ریواس.

روبروکِشی: روبرو کردن طرفین دعوا یا شهود.

روخانه: رودخانه.

رُوْرُوْئَک: کسی که مرتب می‌رود و می‌آید.

روشور: سفیدآب.

رونَکی: تسمه پشت خر که پالان جلو نرود.

روی تاق خوابیدن: بدون روانداز خفتن.

ریچ کردن: نشان دادن دندان‌ها.

ریش‌بابا: نوعی انگور درشت و شیرین.

ریشه: نخ قالی.

ریقو: آدمی که خودبخود شکمش برود، کنایه از آدم ضعیف و نحیف.

رِیّی: اجاره‌ای.

ز

 

زاغه: مکانی در زیر زمین برای نگهداری حیوانات در زمستان.

زامبوره: زیر آب آسیا.

زَبَردِه: گندم و جو نیمه رسیده، گندم نیم‌رَس که بو دهند و بخورند.

زَپِّه: آدم لَخت و سنگین.

زِج‌ّاُوْ: آبی که از آن قره‌قوروت درست کنند.

زِجّ: قره‌قوروت.

زِچّو: ? زِج‌ّاُوْ

زِغ زدن: نِق زدن.

زِغزار: لجنزار و باتلاق.

زَغّوم: خوراکی در جهنم، نوعی نفرین، «الهی زَغّوم بخوری».

زَغّیدن: نشستن طولانی و بلند نشدن.

زَفَر: زیان، اِشکال.

زَف‌غلیون: صبحانه.

زِل: زُل زدن.

زُلفِین: رَزِه، زنجیری که به چفت در بسته شود.

زِلِّه: به ستوه آمدن.

زِنده‌زیل: زبر و زرنگ.

زِنگور: زنگ زده.

زُوّْ: صمغ درخت.

زیپول: مسخره کردن.

زیجّون: نوعی قاپّ‌بازی.

زیراُوْ: آدمی که کار مخفیانه انجام می‌دهد.

زیرباد: پایین باد در خرمن، سمتی که باد بدان سو می‌رود.

زیرجُُلّی: کسی که کار مخفیانه انجام دهد.

زیردار: چوب زیر دار قالی.

زیرسار: ریسمان زیرین سار.

زیرغَلبیلِه/ زیرغَربیرِه: آنچه که هنگام غلبیر کردن گندم و جو خارج می‌شود و ارزشی ندارد.

س

 

سَئَرغِه: بچه کنه که به زیر شکم گاو می‌چسبد و خون می‌خورد تا بزرگ شود.

ساخُشک: انگور بی‌دانه که در جایی سایه از نخ آونگ کنند تا بماند و کشمش شود.

سار: توری برای حمل وَرَک و یونجه و مانند آن، و نیز واحد اندازه‌گیری آنها.

ساغاله: کوزه شکسته، و نیز کوزه شکسته‌ای که آب کنند و نزد سگ یا مرغ گذارند.

ساکّ/ ساقّ: بالای دهان.

سانْجو: خطابی برای نفرین، معنای آن دانسته نیست.

ساندن: سوزاندن.

سانْغورچه: چاقاله زردآلو.

سایْلون: اتاق موقت که در باغ و بوستان سازند.

سُُبا: فردا.

سُُباصُب/ سُباصبح: فردا صبح.

سَجِّه‌مُسَجِّه: بحث کردن.

سُدِّه/ سِدِّه: سکته.

سرِ شکن کردن: تقسیم کردن.

سِرّ: املاح آب، و نیز زمینی که از سنگ نرم‌تر و از خاک سفت‌تر باشد.

سَرّ: پهن گاو و گوسفند که در کف طویله به شکل ورقه درآید.

سرانداز: پتو و جاجیم و مانند آن، و نیز قالی بزرگ.

سَرَخور: آدم بد قدم، و نیز کسی که موجب مرگ پدر یا مادر شود.

سَردار: چوب بالای دار قالی.

سَردُنِه: سرچشمه آب و جایی که آب از قنات بیرون آید.

سَرسار: ریسمان بلند که با آن سار وَرَک و دیگر چیزها را بندند.

سَرشکن: از روی چیزی برداشتن.

سُرفِه: سُفره.

سَرکَلّ: مرد بی‌کلاه یا زن بی‌چارقد.

سُرکو: وسیله‌ای سنگی مانند هاون که چیزی در آن کوبند.

سَرِّه‌گَنِه/ سُرِّه‌گَنِه: جای لغزنده.

سِز: گیاهی زردرنگ و باریک که بدور گیاهان دیگر می‌پیچد و از شیره آن تغذیه می‌کند تا خشکش کند.

سُغمِه‌بُغمِه: غیض‌ کردن و ملامت کردن.

سَفیل: بیچاره و بی‌چیز.

سَفیله/ سُفیله: درمانده.

سُقُلمِه: مشت گره‌کرده.

سَگ‌اُوْوی: آب‌دزدک، جانور کوچکی که زمین یا جوی آب را سوراخ کند و آب را هرز دهد.

سَگ‌چُر: گیاهی خودرو که به کاری نمی‌آید جز آنکه سگ بر او بِچُرد.

سَگسار: جای خیلی شلوغ.

سلم: پیش‌فروش.

سَلمَک: گیاه شیرینی که از برگ آن آش پزند.

سَمِه: دو قطعه چوب کوچک در خرمنکوب که از یوغ عبور داده می‌شود و زیر گلوی گاو بسته می‌شود.

سَمِه‌بند: نخی که بدان سَمِه را بندند.

سنگ‌بند: سنگ‌هایی که بر دهنه چاه‌های قنات کار می‌گذاشتند تا دهان چاه بسته شود.

سنگ‌داغ: غذای متداول چوپانان که با افکندن سنگ‌های داغ در ظرف شیر حاصل شود.

سنگِ‌سنگ: نوعی بازی کودکان.

سُوْ: کوزه.

سوآل: ساقه گندم و جو.

سوتُرُم: نژاد.

سوزن‌آجین: کسی که چند سوزن بدو زده باشند.

سوسالِنگ: چوب خوشه انگور.

سوسوله/ سوسوله‌سیا: نوعی سوسک.

سوسولِه? عَن‌گِلّون: نوعی سوسک سیاه با بدن گرد و ناخن تیز که فضولات انسان و حیوان را با مهارت به شکل گولوله در می‌آورد با پاهای عقبش می‌غلطاند و در لانه‌اش پنهان می‌کند.

سوکِّه: گوشه اتاق.

سول: ناودان. چوبی که میان آنرا خالی کرده و در لبه بام نهاده‌اند.

سوم‌سوم/ سوسوم: مسامحه و آهسته انجام دادن کاری.

سووْ/ سُوْ: کوزه بزرگ آب.

سیتِّه: آدم سمج، مقاومت و ایستادگی.

سیخ: قطعه آهنی با سر تخت برای زیر و رو کردن آتش تنور.

سیخاغَن: ظرفی یا کیسه‌ای را خیلی سِفت پر کردن از چیزی.

سیخ‌چشم: سمج، مصمم.

سیخْچه: سیخ کوچک.

سیزون: تاق خشتی.

سی‌یُلِه: گندمی که در خوشه سیاه و خراب شود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد