تاچِّه: کیسهای بافته از نخ پنبه به گنجایش نیم جوال و برابر با ?? من گندم، دو تاچه را به دو طرف خر بندند و حمل کنند، و نیز به بار وَرَک یا امثال آن که به دو قسمت کرده و در دو سوی خر بار کنند.
تاس: ظرفی مسی به گنجایش حدود دو لیتر که با آن از خزانه? حمام آب بر دارند و در کنار خود نهند.
تاسَک: تیغمانندی بر روی خوشه گندم و جو.
بقیه کلمات در ادامه ...
تال: واحد اندازهگیری نخ.
تالاری: بالکنی که در برابر اتاق طبقه دوم سازند.
تایِه: وَرَک و یونجه و امثال آن که درو کرده و روی هم جمع کرده باشند.
تُپُّز: چوب دستی محکمی که در نزاع بکار رود.
تَپِّه: فضولات گاو و خر که در زمستان در طویله جمع شده و در تابستان بیرون آورند و بر آن آب ریزند و بسیار لگد کنند و به شکل بیضی در آورند تا خشک شود و برای سوزاندن در تنور و گرمکردن چاله کرسی بکار رود.
تختهچُن: قطعهای در چرخ خرمنکوب که شخص بر آن نشیند.
تُخْماق: وسیلهای چوبی و چکشمانند برای پوست کندن گندم و جو.
تِرّاندَن: خوشه انگور را یکجا در دهان بردن و ساقه آنرا بیرون کشیدن، و نیز کندن پوست درخت.
تَرخَندو: خوراکی که از جوشاندن بلغور گندم در دوغ به دست آید. قطعات دایرهای و خشک شده آنرا در فصل زمستان میپزند و بدان آش ترخندو گویند.
تَرخَنشیر: ? آش تَرخَنشیر.
تَرخِنِه: شیرینیای متداول در نوروز و مهمانیها که از جوشاندن شیره انگور و نشاسته فراهم شود.
تَرَک کردن: بند زدن ظرف شکسته.
تِرِّهکِشی: بیگاری، و نیز کار بیهوده و بیحاصل.
تِرّیدَن: ریدن، کنایه از خراب کردن کاری یا چیزی.
تَغِّز: نوعی ترشی از پوست انگوری که آبش را گرفتهاند.
تفنگتَقِّه: تفنگی که فقط صدا دارد.
تفنگتَقِّه و یابولُقِّه: کنایه از کسی که ادعا دارد ولی کاری انجام نمیدهد.
تُقُلی: میش دو ساله که نزائیده باشد.
تُکّ: نُک و سر هر چیز.
تُکبهتُک: دو چیزی که به سختی به هم رسیده باشند، هر چیزی که کم و سخت به دست آمده باشد.
تَکِه: بز نر یکساله که برای تولید نسل بکار رود.
تِکِّه: یکی از دو شخصیت نمایشبازیِ زمستانیِ ناقالدی.
تُکِّهانداختن: سرانداختن بافتنیها، شروع به بافت جوراب و دستکش و امثال آن.
تَکیده: کسی که از سرما زود میلرزد، و نیز آدم خیلی لاغر.
تُگبهتُگ: ? تُک به تُک.
تُگُفمُگُف: جر و بحث و صحبت دو نفر به تندی و پرخاش.
تَلتیزَک: نوعی سبزی خوردن، شاهی.
تلخه: علفی بیابانی که حیوان آنرا نمیخورد.
تِلْف: تفاله، پوست و تفاله انگور و سیب و مانند آن که آبش را گرفته باشند.
تَلَند: اشخاص چاقی که کار خود را به خوبی انجام نمیدهند.
تِلواس زدن: چیزی یا هدفی را بسیار دنبال کردن.
تِلّوندَن: له کردن.
تُلِه: بچه سگ.
تِله: چینی بند زده.
تُلِّه: خربزه کوچک و نیمرس.
تُلِه: خربزه و هندوانه کوچک.
تَلِهسنگ: سنگهایی نرم و خاکستریرنگ و ورقهورقه که از کوههای سهلآباد و ساروق و کَرْکان به دست آید و به مصرف سنگقبر و راهپله رسد.
تِلّیدَن: له شدن.
تُمُّن/ تُمّون: شلوار مردانه که زنان دوزند.
تَندور: تنور.
تَندورچِه: تنور کوچک.
تَندورشا: چوبی که با آن آتش تنور را هم زنند و زیر رو کنند.
تَندورمال: پارچهای که با آن بدنه تنور را پاک کنند.
تُنُکبند: وسیلهای که با آن نان لواش پزند.
تُنگِلِه: کوزه کوچک آبخوری.
تِنگِلِهخوشار: جای تنگ که با فشار چیزی را بدان جای دهند.
تُنگِه: کوزه آبخوری و بزرگتر از تُنگِلِه.
تُوْ: تب.
توبْرِه: کیسهای بنددار و بافته شده از نخ پنبه که بر شانه آویزند.
توپَّک: مقداری پارچه گلوله شده و بعضاً تزئین شده که بر در کوزه نهند تا جانور بدان نرود، و نیز بر سوراخ کندوله نهند.
تُوْتُوْ: خطابی برای صداکردن و فراخواندن مرغ و خروس.
تُوْ خوردن: رفتن و برگشتن متناوب و مکرر، چرخیدن.
تُوْ دادن: ? تُوُندَن.
تور: بافتهای از نخ پنبه برای حمل کاه و یونجه با گنجایش ?? من یا حدود ?? کیلوگرم کاه، و نیز واحد اندازهگیری مقدار کاه.
تُوْغَشِه: تب و غش، و نیز نوعی نفرین.
توکْلوجه: گیاهی کوهی که برگ کوچک و نرمی دارد و برای درمان سرماخوردگی بکار رود.
تولِه: اسهال.
تولِه: نهال درخت، و نیز بچه? سگ و گربه و گرگ و امثال آنها.
تولهتَر: نهال کوچک درخت.
تولهتَر مُرده: در کوچکی مرده، و نیز نوعی نفرین خطاب به فرزندان.
تونبهتون افتاده: کنایه از آدم بینوا و بیچیز که در تون حمام میخوابد.
تون: آتشخانه حمام، کوره حمام.
تُوُندَن: پیچیدن چندین رشته نخ به یکدیگر برای بافتن ریسمان. هر چیزی را در مسیری مدور به حرکت واداشتن، برگرداندن، چرخاندن.
تُوِّه: وسیلهای چوبی و ظرفمانند برای حمل گِل به بام.
تُوِّهکِش: کسی که با تُوِّه گِل به بام برد.
تیار: آماده، درست، رو به راه.
تیتِّه: باز کردن پشم و پنبه? سفتشده و امثال آن با دست.
تِیْجِه: سبدی برای جابجایی نان که آنرا از ترکه تر بید یا صنوبر بافند.
تیراُوْجار: چوب بلند و کلفتی در اُوْجار که یک طرف آن به واسطه یوغ (یو) به گردن گاو بسته شده و طرف دیگر آن به «کوناُوْجار» وصل میشود.
تیرِهبَلک: چوب کوچک و نازک و صافی که با آن خمیر را برای پختن یا رشتهکردن باز کنند.
تیزاندَن: لگد انداختن خر.
تیشکردن: قاپِ بازی یا هسته خرما را بر سنگ ساییدن و صاف کردن، سپس هستهها را سوراخ کرده و به نخ کشیده و گردنبند میکردند.
تیکّ/ تیگّ: تیغ و خار گیاهان.
تیکاُوْیی: نوعی گیاه که در کنار آب روید و تیغهای بسیار تیزی دارد.
تیکّزَردِه: نوعی گیاه که تیغهای زرد و تیز دارد، ترنجبین را از آن گیرند.
تیکّوتاغال: مقداری شاخه خُرده و خاشاک و تیغ و امثال اینها که جایی جمع شده باشد.
تیلیشیدن/ تِلیشیدن: کشیدن و قطع کردن پوست یا شاخه درخت، خرد کردن چوب، و نیز کنایه از خانوادهها و اشخاصی که به قهر از هم جدا شوند.
تیون: قطعهای مسی مانند دیگ که آنرا در کف خزینه حمام نهند و زیر آنرا آتش کنند تا آب گرم شود.
تیونْچه: ظرف مسی مانند دیگ با گنجایش غذا برای حدود پنج نفر.
تییَرس: تگرگ