پایگاه اطلاع رسانی روستای فارسیجان

پایگاه اطلاع رسانی روستای فارسیجان

ایجاد پایگاه اطلاع رسانی روستای فارسیجان توسط عباس محمدخانی
پایگاه اطلاع رسانی روستای فارسیجان

پایگاه اطلاع رسانی روستای فارسیجان

ایجاد پایگاه اطلاع رسانی روستای فارسیجان توسط عباس محمدخانی

ادامه واژه ها واصلاحات رایج فراهان (شروع با حرف ا )

ا

  1. اَبَر: چوبی به بلندی حدود ?? سانتیمتر که در آیه‌بازی کودکان بکار رود.
  2. اَبْرِه: حیوان ناقص‌الخلقه.
  3. ابوالبَتال/ ابوالبَطال: هر چیز عجیب و ناپسند.  
  4. اُتِلّی ایستادن: در جای خود بی‌حرکت ایستادن.
  5. اَتِینا: انسان یا حیوانی که بدشکل و چَموش باشد.
  6. اَخیه: چوبی در سوراخ لای دیوار که افسار حیوان را بدان بندند.
  7. اُرُسی: کفش چرمی.
  8. اِسبار: ? اِسوار.
  9. اِسْبِز: شپش.
  10. اَسْتِل: استخر.
  11. اِسْفِرز: طحال.
  12. اِسوار: زمینی که با بیل زیر و رو و نرم شده.
  13. اِشکََسته/ اِشگَسته/ اِشگِشته: شکسته.
  14. اِشنُفتَن: شنیدن.
  15. اِشْنیزِه: آرنج.
  16. اَفتو به حوت: کنایه از برج اسفند.
  17. اُگُر: آشنا شدن.
  18. اُگِه: بچه شوهر.
  19. اُل: کج.
  20. اُلقُنَک: جانور کوچکی در جوی آب.
  21. اَلَم‌داز/ عَلَم‌داز: پارچه رنگی که روی سر عروس اندازند.
  22. اَلِنگات ماندن: مانده طولانی و اجباری.
  23. اَلو: آتش بدون دود.
  24. اِلواره: چانه انسان یا حیوان.
  25. اَلیجَک: دستکش.
  26. اِمشو: امشب.
  27. اِنجِِه: گوشت قیمه شده.
  28. اِنگِلِه: آستین لباس.
  29. اُوْ: آب.
  30. اُوْبَجّی: شنا کن.
  31. اُوْجار: ابزاری برای شخم کردن زمین.
  32. اُوْجستن: شنا کردن.
  33. اُوْدشدو/ اُوْدَستووْ: ظرفی آبی که کنار تنور نهند و دست را خیس کنند تا در تنور نسوزد.
  34. اُوْدو: آب‌دوغ.
  35. اُوْرید: پشم کله گوسفند، و نیز کنایه از کسی که بدنش زیاد بسوزد.
  36. اُوْزون: آویزان.
  37. اُوْسار: افسار.
  38. اُوْشو: خرده برگ و علف که آب شسته و در جایی جمع کرده.
  39. اُوْشور: زمین‌هایی که آب شسته باشد، و نیز زنانی که در حمام آب بر سر یکدیگر بریزند.
  40. اُوْشیر: آبی که به ته ظرف شیر زده‌اند.
  41. اُوْقارقِیلُق: نامی برای وقت روزانه و برابر با حدود ساعت ده صبح، برگفته از رفتار پرنده‌هایی مهاجر به نام قارقیلُق که حدود ساعت ده صبح به طرف جوی یا برکه‌های آب می‌روند.
  42. اُوْگَج: گوسفند نر چند ساله و قوی‌هیکل.
  43. اُوْگردون: آبگردان.
  44. اُوْگوشت: آبگوشت.
  45. اُوْلَمّو: آب‌لمبو، میوه زیاد رسیده و نرم.
  46. اُوْماجِ شیر: آش اوماجی که بجای آب از شیر استفاده کنند.
  47. اُوْماج: ? آش اوماج.
  48. اُوِنگ: آونگ.
  49. اُوْی: آبی، زراعتی که افزون بر آب باران آبیاری شود، مخالف دِیمی.
  50. اُوْیار: آبیار، کسی که زراعت را آبیاری کند.
  51. ایوان: جایی مخصوص تنور و پخت نان که سه طرف آن دیوار داشت و طرف دیگر آن برای خروج دود باز بود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد